سلام صبح اولین روز پاییزی تون بخیر. 

ما پاییز رو با مریضی شروع کردیم. ولی دارم تلاش میکنم خیلی زود خوب بشیم. شنبه ظهر آلنی زنگ زد که من حالم خوب نیست و میرم خونه منم بعد از ظهر جلسه مهم داشتم و برای جلسه فرداش هم کلی کارم مونده بود بهش گفتم استراحت کن تا من بیام سریع برات سوپ بپزم که خوب بشی خودش می‌گفت سرماخوردگیه و قرص هم خورده بود و می‌گفت ضعف بدنم رو بیشتر کرده. تا کارام رو جمع و جور کنم ساعت نزدیک هشت بود از شرکت زدم بیرون سر راه یه شیر گرفتم و رسیدم سریع قابلمه سوپ رو بار گذاشتم وسطش هم موهام رو رنگ کردم چون خیلی رو اعصابم رفته بود دیگه شام خوردیم بعدش هم من رفتم موهام رو شستم و ساعت یازده اینا خوابیدیم کلی خوشحال بودم که قرار یک ساعت بیشتر بخوابیم و البته باید زود میرفتم شرکت چون یه قسمت از فایل ارایه ام آماده نبود هنوز. شب هی بیدار میشدم یه سری که بیدار شدم دیدم آلنی داره ناله می‌کنه دستم رو گذاشتم رو پیشونیش و دیدم وای چه تبی کرده سریع رفتم حوله خیس کردم آوردم و گذاشتم رو پیشونیش تشت رو هم پر آب کردم که پاشویه اش کنم یه قرص هم دادم خورد و بالاخره بعد یه ساعت یه خرده تبش اومد پایین و پنج صبح دوباره خوابیدم و تا شش که باید بیدار میشدم کابوس دیدم. دیگه سریع آماده شدم اومدم شرکت آلنی هم موند خونه تا ظهر درگیر کارهای جلسه بودم و بعدش هم جلسه تا دیروقت طول کشید ولی نتیجه خیلی خوب بود و همه از پیشنهاد طرحم استقبال کردن و قرار شد جلسات بعدی رو هر چه سریعتر برگزار کنیم. بعد از جلسه حس کردم ضعف شدیدی دارم گفتم احتمالا گشنمه ولی رفتم دو قاشق بیشتر نتونستم ناهار بخورم خلاصه هی ضعفم بیشتر شد و دیگه سه دیدم تب دارم پاشدم رفتم خونه آلنی خواب بود منم یه ساعت تلاش کردم ولی خوابم نبرد نمیتونستم هم پاشم اینقدر ضعف داشتیم. هرکاری کردیم حتی نتونستیم پاشیم تا دکتر بریم و گفتیم بزار اگه بدتر شدیم شب میریم حالا چطوری رو نمیدونم چون همون موقع هم نمیتونستیم پاشیم . بر اساس علایم به این نتیجه رسیدم که ویروس گوارشبه و سرماخوردگی نیست برای شام کته گذاشتم که حالی بخوریم. شام رو خوردیم یه خرده حالم بهتر شد ولی چون به خاطر تب قرص خورده بودم خوابم گرفته بود سریع رفتم خوابیدم ولی باز طی شب ده بار بیدار شدم هم حالت تهوع داشتم هم دل درد خلاصه هی تا شش خواب و بیدار بودم. شش و نیم میخواستم پاشم برم شرکت چون باز جلسه مهم داشتم و نمیشد نرم. به آلنی گفتم بهتری تو گفت آره ولی امروز هم نمیرم شرکت نیاز به استراحت دارم منم دلم برای خودم کباب شد گفتم من اولین روز مریضیم هست ولی باید برم شرکت آلنی دیروز رو هم استراحت کرده باز میگه نیاز به استراحت دارم کلی برای خودم دلسوزی کردم و تصمیم گرفتم حداقل یه خرده دیرتر برم شرکت ببینم درد معده و دلم بهتر میشه یا نه پاشدم یه چایی زنجبیل دم کردم یه خرده از گوشه کنار خونه بهم ریختگی های شب رو جمع کردم. یعنی واقعا دلسوزی و استراحتم تو حلقم ساعت هفت و نیم هشت آلنی بیدار شد گفتم صبحونه نون پنیر بخوریم که سنگین نباشه چایی زنجبیل هم آماده بود سر صبحونه بهش گفتم میری شرکت گفت آره. گفتم آخه صبح گفتی نیاز به استراحت دارم گفت من؟ کی گفتم؟! کلی خندیدیم و گفتم بهش که چقدر من حس کردم داره بهم ظلم میشه و نرفتم شرکت ولی کلا همچین جمله ای یادش نبود و تو خواب جواب داده بود یه خرده از عذاب وجدانم برای ظلم به مارال کمتر شد و پاشدیم آماده شدیم اومدیم شرکت من همچنان درد معده دارم ولی ضعفم بهتر شده با اینکه صبحونه هم نتونستم بخورم و از صبح فقط چایی خوردم. 

خلاصه اینم از اولین روز پاییز و مهرماهی ما که کلا پنچر شدیم هر دومون البته فکر کنم به دلیلش خستگی بیش از حد هم هست. برای آخر هفته دو دسته از دوستامون پیشنهاد سفر دادن ولی به هر دو گفتیم خسته ایم و چون آخر هفته بعد هم با خانواده می‌خوایم بریم شمال امکان پذیر نیست دلم میخواد فقط استراحت کنم ولی اگه من مارالم قطعا یه کاری میتراشم. 

 

شروع پاییز دل انگیز با مریضی

آخرین نفس‌های تابستان نفس گیر

برنامه های وسط اسباب کشی که به هیچکدوم هم نه نگفتیم

هم ,رو ,یه ,ولی ,شرکت ,گفتم ,یه خرده ,برم شرکت ,به استراحت ,نیاز به ,استراحت دارم

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دفتر روانشناسی فاطمه حسینی پناه کلیه امور لجستیک بازرگانی و انجام خدمات امور گمرکی و ترخیص کالا جانورشناسی و حیوانات پاتوق اهل کتاب گروه حفاظتی سپاس iNoti نیازمندی صنعت ساختمان you dont know me ..:D گسترش دانش و تجربه مهندسی خرید و فروش خودرو های دست دوم و نو